(1349)چون که خرگوش از رهایى شاد گشت |
|
سوى نخجیران دوان شد تا به دشت |
(1350)شیر را چون دید در چه کشته زار |
|
چرخ مىزد شادمان تا مرغزار |
(1351) دست مىزد چون رهید از دست مرگ |
|
سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ |
(1352)شاخ و برگ از حبس خاک آزاد شد |
|
سر بر آورد و حریف باد شد |
(1353) برگها چون شاخ را بشکافتند |
|
تا به بالاى درخت اشتافتند |
(1354) با زبان شَطْأَهُ شکر خدا |
|
مىسراید هر بر و برگى جدا |
(1355) که بپرورد اصل ما را ذو العطا |
|
تا درخت استغلظ آمد و استوى |
مرغزار: یعنی چراگاه، محلی که حیوات زندگی می کنند، علفزار.
سبز: دراین مود یعنی شاد وخرم.
حریف باد شد: یعنی درمعرض نسیم باد قرار گرفت.
شَطْأَهُ ترکیبى است اضافى، مرکب از«شطا» بمعنى شاخ نو رستهى گیاه و ترکهى درخت و « ه » ضمیر مفرد غائب.
ذو العطا: خداوند بخشش، به کنایه، خداى بخشنده.
استغلظ: مفرد مذکر غایب است از فعل ماضى از مصدر استغلاظ (باب استفعال) بمعنى سطبر و کلفت شدن. استوى: مفرد مذکر غایب است از فعل ماضى از مصدر استواء (باب افتعال) بمعنى راست ایستادن، برگرفته است از آیهى شریفه:«کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى» [1]
( 1349) خرگوش از آزادى خود خوشحال گردیده بطرف دشت بسراغ حیوانات دیگر روانه شد.() و شیر را که محو ظلم و ستم خود دید بطرف رفقاى خود دوید. ( 1350) شیر را که کشته ستم خود مىدید با شادى و قدرت مىدوید.() شیر را که در قعر چاه زار و بىچاره دید رقص کنان و چرخ زنان بمرغزار رفت. ( 1351) از مرگ رهایى یافته شادىکنان دست زده و چون شاخ و برگ درختان سبز بهارى شاد و خرم در هوا مىرقصید. ( 1352) آرى شاخ و برگ چون از جنس خاک آزاد شده و از عالم جمادى بعالم نباتى مىرسند سربلند کرده با باد و نسیم هم راز مىگردند.( 1353) برگها شاخ را شکافته بر بالاى آن قرار مىگیرند. ( 1354) با زبان شاخ هر بر و برگى جداگانه شکر و ثناى خداى تعالى را مىگویند.() و با زبان بىزبانى هر شاخ و برگ و میوه و گلى بیاد خدا بوده و تسبیح مىگوید.( 1355) و متذکر شده شکر کنان مىگوید او است که تنه و ریشه ما را پرورش داده تا رشد و نمو نموده شاخههاى ما ضخیم شده بر بالاى تنه استوار گردیده با برگ و گل و میوه مزین گردید.
مولانا سالک را بگیاه و درخت تشبیه مىکند از آن جهت که چون بهار در مىرسد و هوا لطیف و جان بخش مىگردد و آفتاب بهارى بر زمینها و درختان مىتابد از تاثیر بهار، زندگى از سر مىگیرد، دانه بر خود مىشکافد و شاخهى نرم و لطیف گیاه، سر از زیر خاک بر مىکشد و پوست درخت در برابر قوت روح نباتى مقاومت نمىکند، شاخ و برگ از زیر پوست سطبر، جوانه مىزند و ترکهى تر و تازه تا ببالاى درخت قد مىافرازد.مولانا از این مضمون به عنوان مقدمه یی برای بحث رهایی جان آدمی از حبس آب وگل استفاده می کند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |